- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
دیـر آمدی اجـل دلـم از غـصه آب شد یک کوه غم به روی سر من خراب شد دنیـا نساخت با من دلخـسـته، سـوخـتم قـلـبـم ز خـاطـرات جـوانی کـباب شـد بـیـمـار بـودم و پـدرم یـاوری نـداشـت فـریـادهـای العـطـشـش بـیجـواب شد یـادم نــرفــتـه دامـن آتـش گـرفــتـه را یا دختری که زَهرهاش از ترس آب شد من هرچه میکشم فقط از شام میکشم از آن به بعـد خـانـۀ شـادی خـراب شد هر کینهای ز حیدر و خـیبر که داشتند با ضربههای سنگ به زنها حساب شد در کوچههای پُر ز یهودی چه سخت بود تـحـقـیـر اهـل بـیت پـیـمـبـر ثـواب شد خلخال و گوشواره اگر رفت، جای آن زیور، به دور گردن زنها طـناب شد برخورد به غیرتم و مُردم همان زمان وقـتی که عـمـه وارد بـزم شـراب شـد این درد قاتلم شده ،حرف از کنیز بود از بـین جمع خـواهـر من انتـخـاب شد دیگر بس است جان مرا زودتر بگـیر دنـیـا فـقـط بـرای وجــودم عـذاب شـد
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
دیدم به چـشم خویش غـمی ناشنیده را در یک غـروب سرخ بلای عـدیده را با نـالـهام زمـین و زمان گریـه میکـند از مادر ارث بُردهام این اشک دیده را یعـقـوبـم و بـدست خـودم بـیـن بـوریـا چیدم به گریه یوسف پیـکـر دریـده را یـادم نـمـیرود کـه چـگـونـه مـقـابـلـم بسـتـنـد دست عـمـۀ قـامت خـمـیـده را یـادم نـمیرود سـر شب لـحـظـۀ فرار فـریـادهای دخـتـر گـیـسـو کـشـیـده را هنـگـام جـابه جائی سر روی نـیـزهها دیدم شکاف هنجر و خون چـکـیده را لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد دیــدم ســپـاهِ روی بــدنهـا دویــده را یک تـار مـوی عـمۀ ما را کسی نـدید پوشانده بود نور حسین این حـمیده را بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی خون کرده صحنهای دل مهنت کشیده را دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش طفل یتـیم و وحشت و رنگِ پـریده را
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است با پَر و بال پُر از زخم پریدن سخت است روضه و گریه شده روزی او در هرشب خاطـرش را همه دیـدنـد مکدّر هر شب بـر امـامی که اسـیـری به بـیـابـان دیـده زخــم پـا بـر اثــر خـار مـغـیـلان دیــده آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است جگرش سوخت؛ لبش سوخت؛ گلو سوخته است چقدَر از غم این فاجـعه افـروخـته است چشم بر رأس پدر بر سر نی دوخته است پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خـنـجـری کُـنـد به جـان پـدرش افـتـاده یک نـفـر که شده گـریـانِ پـدر تا حـالا یــادش افــتـاده تـن خــونـی بـابـا حــالا
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
از غم کربوبلا گرچه دل، آرام نبود به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود آن قـدر غـم به دلـم بـود ز داغ پـدرم که دگر جای غـم طعنه و دشنام نبود سـر مهـمـان ز سر بـام نـریـزند آتش گـیرم این قـافـله از امت اسـلام نـبود این چهل سال همه سوز دل من این است دخـتر فـاطمه جـایش مـلاء عـام نبود آنقدر کعب نی و سیـلی و شلاق زدند جـای سالـم به خـدا در تـن ایـتام نبود به تماشای اسیـران همگی جمع شدند کوچه کوچه که دگر حاجت اعلام نبود سخت تر از همه در بزم یزیدم بُردند درد و غم های مرا باز سرانجام نبود چوب در دست که بگرفت دل ما خون شد ای خدا کاش به دست دگرش جام نبود
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام
در هر زمان و در همه جا گریه میکند بـیـن نـمـاز و نـافـلـهها گـریه میکـند تـشـنه که میشود وسـط روز بیـشـتر دارد بـه یـاد واعـطـشا گـریه میکـند در کـنج خـانه یاد خـرابه به یاد تشت میسـوزد و بـدون صـدا گریه میکند دارد زمین و عـرش خـدا ناله میزند وقـتی به یـاد خـون خـدا گریه میکند او غصه دار غربت خود نیست لحظهای آقـا به یـاد کـرب و بـلا گـریه میکـند طـفـلی گـریـست نـاله آقـا بلـند شد… راوی شنید گفت: چرا گریه میکند؟!
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
من سلاحم گریه و با گریه طوفان میکنم سنگ را حتی به وقت گریه، گریان میکنم مثل زهـرا مـادرم، مثل رقـیه خـواهـرم دودمـان ظلـم را با اشک ویـران میکنم زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا کنج غربت درد را با درد درمان میکنم بـیاراده ذکر لب عجـل وفـاتی میشـود هر زمان که یاد از شام غـریبان میکنم گـاه یـاد قـاسـم و گـاهـی بـه یـاد اکـبـرم هر زمان که قصد رفتن بر گلستان میکنم حـرمله داد مرا بد جـور در آورده است تا تـوانـم لعـن بـر آن نامسـلـمان میکـنم هر کجا که حرف کفن و دفن آید در میان بیاراده یـاد از آن جـسم عـریـان میکنم تا صدای قـاری قـرآن به گوشم میرسد یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان میکنم خواهرم آن شب جلوی چشم من دق مرگ شد شرم از آن ماجـرای کـنج ویران میکنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
سرت در سجده انگاری که در عرش برین باشد اگر چه ظاهراً سجادهات روی زمین باشد پُر از اشک و دعا و روضه و حال مناجات است غزل وقتی که در توصیف زین العابدین باشد تو زین العابدین هستی و بی شک این لقب یعنی عـبـادات تو در حـدّ امیـرالـمـومنـین باشد کتاب الله و عترت، این سخن یعنی برای ما دعـاهـای تو باید پیـش قـرآن مبـیـن باشـد اگر پـای پـیـاده راهـی کـربو بلا هـستـیم سـخـنـرانی تـو آغـاز راه اربـعـیـن بـاشـد شفا پیداست در بیماریات، اعجاز یعنی این که در بیـمـاری آقـای ما احـیای دین باشد در عاشورا اگر تب داشتی پس تشنه تر بودی اگر راوی حقیقت گفته پس حالت چنین باشد چنان گریان داغ سروهای ایل خود هستی که هر کس دیده سیمای تو را اندوهگین باشد ولی با این همه من ماندهام ای یادگار عشق چه باید کرد وقتی دست غم در آستین باشد چه باید کرد وقـتی کـاروانت راه میافـتـد ولی هـمراه نامـوس تو خـولی لعـین باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
در آن نگاه عطش دیده روضه جریان داشت تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت گـرفـت جـان تو را ذرّه ذرّه عـاشـورا که لحظهلحظۀ آن روز در دلت جان داشت چه سنگها سرت از دست نانجیبان خورد چه زخمها دلت از شام نامسلمان داشت اسیر بودی و از خـطـبۀ تو میتـرسید به روشنای کلامت یـزید اذعان داشت و بر امامت تو سنـگ هم شهـادت داد به قبله بودن تو کعـبه نیز ایمان داشت تو را زمـانه نـفهـمید و خواند بیمارت و پشت این کلمه عجز خویش پنهان داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
داغی از دشت بلا شد به جگر مرهم تو که تویی سِـرِّ خـداوند و خدا محرم تو تا قـیامـت بخـدا زنـده و جـاویـد تـویی تو که هر لحظه به لب ذکر خدا داشتهای کـربلا دیـدی و هـمـواره نـدا داشتهای این چنین بود که سهم دل تو گشت بلا چشمۀ مهر و مه و اختر و خورشید تویی آن که زنـده دل ما کـرد به امیـد تویی خونِ دل گشتی و در ساغر و هر جام شدی سال ها غصه و رنج و محنی کُشت تو را یاد جانـسوز شه بیکـفـنی کُشت تو را ذرّه ذرّه ز غــم کربوبـلا جـان دادی تو خودت در هـمه ایـامِ اسارت بودی شاهد بیکسی و جور و جسارت بودی شام ویـران شده و یک گـل لاله دیدی دیدی آن چه به سرت آمده است ای جانان ذرّه ذرّه شـدهای آب به قـلـب سـوزان خود که دانی به ولای تو اسیـریم همه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
بـنـدهای آلـودهام داری هوایم را حسین آمدم تا بـشنوی سـوزِ صدایم را حسین رد نکن دست نیازم را که بیچاره شوم بار دیگر مستجابش کن دعایم را حسین نامـۀ اعمال من تـیـره شـده امشب بـیا خط بزن از نامهام جرم و خطایم را حسین رو به هرکس که زدم درد مرا درمان نکرد باز تنها از تو میخواهم دوایم را حسین از همه دل کـندهام تنها به تو دل دادهام تا ببندی در همینجا دست و پایم را حسین ای که از داغ تو حالا عالمی گریان شده بیشتر کن رزق اشک و نالههایم را حسین کـاش میشد بیـنـمان آقا نـباشد فـاصله دوریات کم میکند حُجب و حیایم را حسین در همین شبها بده با یک نگاهی از کرم اذن رفـتن اربعـین کربـبلایم را حسین
: امتیاز
|
زبانحال راهب دیر مسیحی با سر مطهر امام علیه السلام
ای میهمان بیبدن ای سر خوش آمدی از بزم این جـماعت مهمان کُش آمدی دیریست وا نگشته به این دیر پای غیر تو آمـدی که با تو شـوم عاقـبت بخـیر در کـسـوت مسـیـح به مهـمـانی آمدی وقـتـی به دیـر راهب نـصرانـی آمدی تو قـصد کردهای همه دنیای من شوی ترسا شدم که حضرت عیسای من شوی بیپـیـکـر آمدی سر و جـانـم فـدای تو ای سر! بگو چگونه نهم سر به پای تو ای سـیـب سـرخ آمـدهای تـا بـبـویـمت بـگـذار بـا گـلاب نـگـاهـم بـشـویـمـت این دیـر کـربـلا شده قـربـانیات شوم قـربـان زخـم گـوشۀ پـیـشـانیات شوم دامن مکـش ز دسـتـم دسـتـم به دامنت رأست چنین شده است چه کردند با تنت تیر و سنان و نیزه و شمشیر و ریگ و خار از هر چه هست زخمی داری به یادگار با اینکه از لـبـان تو پـیـداست تشنهای گویا نرفـته تـشـنه ز خون تو دشـنهای از وضـع نـامـرتـب رگـهـای گـردنـت پـیـداست بـد جدا شده رأس تو از تنت زخم لبت؛ گمان کنم این زخم، کهنه نیست این خرده چوبها که نشسته به لب ز چیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
هرکس که دل از خویشتن کندهاست اینجا در دام دلــدار ازل بـنـد اسـت ایـنـجا از جاننـثاریهای مجـنون دور لیلی پیـداست نرخ عاشـقی چند است اینجا قـد زلیـخـا خـم شده از هجـر یـوسف اما هـمین قـد؛ کـوه الـونـد است اینجا زینب حسین است و حسینش نیز زینب عاشق به معشوقش همانند است اینجا دیبای زهـرا دوخـتـه صبـر و حماسه بر قـامت زیـنب بـرازنـده است اینجا اُمالمصائب مادری کرده است غم را جام بـلا شیـرینتر از قـند است اینجا هر روضۀ جانسوز او درس است، آری غمنامهاش،غمنامه نه؛ پند است اینجا او در اسارت با کلام افـشاگری کرد آزادزاده است او، نه در بند است اینجا پای اسیریاش خدا بگریست، هر چند روی لـبـان حـرمـله خـنده است اینجا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر در راه کوفه و شام
دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم بریز آبی بر این آتش که از سرخیِّ رو دارم چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم سخنهایم اگر محکم ولی در خویش میگریم که از غـم ذولفـقـار آبداری بر گـلو دارم سرت افتاد و افتادم روان گشتی روان گشتم که من با هم قدم بودن از اول با تو خو دارم هر آنچه بر سرت برنیزه آمد برسرم آمد چنین در آینه با خویش هر دم گفتگو دارم تمام کوچهها سد شد اگر،من سد شکن هستم به هر مژگان ز اشک خویش سیلابی به جو دارم سرت را تا در آغوشم نگیرم که نمیمیرم چهل منزل اگر جان کندهام این آرزو دارم
: امتیاز
|
زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
کــنـار دِیــر شـبـی ازدحــام را دیــدم و جـلـوه گر سر مـاهی تـمـام را دیدم میان بـزم شـرابی در آن سـیاهی شب به روی نـیـزه سر یک امـام را دیـدم شبیه حضرت عیسی سخن به لب میبرد ولـی تـفــاوت هـر دو کــلام را دیــدم بـه پــارۀ دل پـیـغــمـبـر هـمـیـن امّـت نــهـایـت ادب و احـــتـــرام را دیـــدم به دین و مذهب خود هم عمل نمیکردند نـتـیـجـههـای غــذای حــرام را دیــدم سری عـزیز گـرفـتـم چو ثـروتم دادند حریص بودن این خاص و عام را دیدم ز لطف و برکت این سر دگر مسلمانم که روی عـشق عـلـیه السلام را دیـدم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بویِ سیبِ حـرم از سمتِ سحر میآید قطعِ این فاصله از دستِ تو بر میآید روز و شب کارِ شما گریه شده میدانم بـاز از دامـنـتـان بـویِ جـگـر مـیآیـد کـاشـکـی قــدر بـدانـیـم جـوانـیهـا را زود بر شاخه در این فصل ثمر میآید تا نشستیم در این حلـقه سرِ مجـلسمان مـادرت دست شکـسته به کـمر میآید روزها سایه نشینِ قَدمش خورشید است هر که در سـایۀ این بیـرق اگر میآید میرسد جمعهای و پیشِ تو دَم میگیریم عاقبت غُـربتِ این جمع به سر میآید تـا که آبـی بـزنـد بر لـبِ لب تـشنۀ ما مـادرِ سـیـنـه زنـان زود زِ در میآیـد کـفـنم پیـرهنِ مشکـیِ من کـاش شـود رنگِ مشکی به کفن هم چقـدر میآید
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هرچند دادم از دست حـال عـبادتم را از من نگیر هرگز عـرض ارادتم را هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار امــا ادا نــکــردم حــقِ رفــاقــتــم را چیزی ز نعمت تو از سفـرهام نشد کم با لطف خود ندیدی کفران نعـمـتم را مـشغـول هـیچ بودم؛ دنبال هیچ رفـتم صرف شما نکردم افسوس! هـمـتم را هر چه فـرار کردم دنـبـال من دویدی آغـوش باز کـردی دیـدی خجـالـتم را آلـودهام ولـی من گـریه کـن حـسـیـنـم خرج حسین کردم ساعت به ساعتم را دست سه ساله دادم من آبروی خودرا کی مـیدهـد رقـیـه بـرگ زیـارتـم را زینب بلـند میگـفت ای آفـتـاب نـیـزه گـودالِ تـو رقــم زد روز اسـارتـم را
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه السلام
بـاز هـم در حـرمت مـیـل گـدایـی دارم شـب جـمـعـه هـوس کرب وبلایی دارم محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست که چـنان صـور به دل آه رسـایی دارم کعبه یک سنگ نشان است برای دگران من به سوی حـرمت قـبـله نـمایـی دارم منزلم روضۀ تو مقصد من روضه توست بین صحرای غمت سعی و صفایی دارم بس که در روضه تو اشک نمک گیرم کرد پرم از شور و در این پرده نوایی دارم دل و جان و تن و روحم به فدای تو حسین به هـوا خـواهـی خـونت شهـدایـی دارم جانم ارزانی این داغ گران روضه بخوان پـای سـودای غـمـت پیـش بـهـایی دارم پیر هرگز نـشوم بر سر خان تو حسین من که در کـاسه چـشم آب بـقـایی دارم گر مسلـمانـم و گر کـافر و گر تـرسایم قـبـلهام روی حـسین است خـدایـی دارم جای تلقین به لحد روضه بخوا نند ای کاش چون رسـد نـام تو گـوش شنـوایی دارم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
خورشید و کهکشان شده حیران معجرت ای نـور محـض یاور تو هست داورت وقتی که مو به مو به علی مو نمی زنی باید شویم لشگـری از جَـون و قـنـبرت هر وقـت پای درس عـلی ما رسیـده ایم انگـار می رسـد دل مـا تا به محـضرت اعـجـاز خـطـبهٔ تـو چـو آغـاز می شـود حس می کند عدو به رگش برقِ خنجرت تا حال کس ندیـده تو را قـد خـمـیده، آه تا حـال کـس نـدیـده تو را بـی بـرادرت حال غـم تو را فـقـط حـس کرده فاطمه میزد چو دست و پا جگرت در برابرت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
صبرت از پای درآورده شکـیـبایی را ای که سوزانده غمت لالۀ صحرایی را دل به دریا بزند هر که دلش بیتاب است تو به صحرا زدهای آن دل دریایی را داغت آنقدر زیاد است که غم کرده علَم در دل سـوخـتهات خـیـمـۀ تـنهـایی را دیـدهای آنچه تمـاشا نـشود با هر چشم و کسی جز تو ندید آن همه زیبایی را دم به دم خطبۀ غرّای تو تیغ علویست بر سر انداخـتـهای چـادر زهـرایی را قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت از تو آموخت سخن، شیوۀ شیوایی را آه ای سنگ صبـور دل بیتـاب رباب بــاز آرام بـخــوان نـغــمـۀ لالایـی را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها در وقایع بعد از عاشورا
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هـرچند سربه زیر... ولی سرفـراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیـر نیست دو عـالم اسیر اوست او را اسیـر قافله خواندن خجـسته نیست رنج سفر، خطر، غـم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیـده ولی باز خـسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ میخورد هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر
شبـیه کـوه پابـرجایم و چون رود سیّالـم به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم... تمام ابـرها بر شانۀ من گـریه میکردند گـرفـتم آسمانِ خـسته را زیر پـر و بـالم نمیدانی چطور آرام کردم کودکانت را گرفتم قـطرههای اشک را با گوشۀ شالم ببین بر چهرۀ من رد پای باد و باران را! ببین بیعمر نوح امروز، بانویی کهن سالم! نشد لبـریز در توفان غـمها کاسۀ صبرم به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنـشـینم برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم میان رفت و آمدهای قایق های سرگردان به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
: امتیاز
|